من مانده ام با چه رویی آمدم بر در گهت
خود تو گفتی نا امیدی بدترین معصیت است....
آی بالا بالا من محتاج تر از همیشه تو را صدا میزنم وتو را به زبان غیر وبرای غیر میخوانم...
دوستان کسی اینجا محتاج دعاست
تشنه یک قطره اشک عاشقانه
راه افتادم به دور شهر خود
رخت مشکی بر تنم ...
من محرمم بهر طواف خانه ات
آمدم غسلم دهی
نی با فرات
آمدم غرقم کنی
نی اندرون شط آب
آمدم غسلم کنی..پاکم کنی
با یک نظر
بعد آنش عمریم غرق نگاه
تشنه ام عطشان اشکی بی ریا...