نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

تشنگی

تشنه یک قطره اشک عاشقانه

راه افتادم به دور شهر خود

رخت مشکی بر تنم ...

من محرمم بهر طواف خانه ات

آمدم غسلم دهی

                        نی با فرات

آمدم غرقم کنی

                    نی اندرون شط آب

آمدم غسلم کنی..پاکم کنی

با یک نظر

بعد آنش عمریم غرق نگاه

تشنه ام عطشان اشکی بی ریا...

 

نظرات 4 + ارسال نظر

دیده ٬با تردامنی ها تر کنید
معجزات اشک را باور کنید
شیعه با این اشک پیمان بسته است
باغ هست و دل به باران بسته است
شیعه با اشک است٬ آب روی عشق
تک نواز است و دو بیتی گوی عشق
واین عشق در محرم رنگ می گیرد و معنا.خوشا آنان که می رسند به رسیدنی ها . . .

حمید 1386/11/09 ساعت 12:02 http://yahamid.blogfa.com/

احسنت. دلنوشته‌ی قشنگی بود.

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست

گفت آتش بی سبب نه افروختم

دعوی بی معنیت را سوختم

زانکه می گفتی نی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی دردی علاجش آتش است

زانکه می گفتی نی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد