آقا اجازه؟
زبانم لال اما این جمعه نیامدید هم...یعنی ...آخر...
آقا جان پایتخت ام القری در گیر دربی بود حسابی...
از سوی دیگر در این فقر _که پدرتان فرمودند نزدیک است کفر بیاورد_ حدود یک 3 و میزانی صفر جلویش از بیت المال_ همانی که پدرتان شمعش را
برای ثانیه ای روشن نمیگذاشت_کم شده و همه انگشت اتهام به سمت هم گرفته اند...
بقیه جاها هم جنگ است فدایتان...ما هم که طرفدار صلح...تازه خودمان هم مشکل داریم چه کار دول همسایه...
اما بگویم ها اس ام اس دادیم به هم آقاجان...خبر دادیم به هم که.....او نیامد...
من اینجا هفته را میشمارم تاروز تعطیلش...
خواهران و برادرانم در بحرین میشمارند جمعه های انتظار را....
و سلاحهم بکاء
واین تنها سلاحی است که اگر با آن هلال را ببینی هم عید را درک کرده ای هم عیدی را...