نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

میم مثل مادر

برای دختری 4 ساله مادر سنبل همه کمالات است...

رخ مادرش ماه منیر است....

....با کسوفی در کنار چشم شاید

قد مادرش سرو روان است

...اندکی خمیده شاید

آغوشش مهربان ترین دنیاست

...با دشتی لاله شاید

دستانش بال فرشته هاست

...با بازویی شکسته شاید



برای دختر 4 ساله...مادر...امان از دل زینب...

میم مثل محسن

کاش تمامش خواب بود...

کاش افسانه بود...

آنوقت ایام شهادت میشد ایام میلاد محسن زهرا(س)...

صیاد دلها



فردای تشییع امیر...

سحر...

بهشت زهرا...

همسر و فرزندان آمده اند رفع دلتنگی...

حضرت آقا بر سر مزارند...



میفرمایند:چه قدر دلم برای صیاد تنگ است...



آ سد مرتضی




میگفت برو...عشق چنین گفت که بشتاب...



شهر...

نامش یثرب بود...

پیامبر که آمد شدمدینه النبی...






صدیقه کبری که رفت شد شهر غربت

شهر غم

شهر اشک...