لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبون...

آل عمران/92

 

نمی دانم کدام پسرش را دوست تر داشت

در مقاتل اما خوانده ام

فاستأذن أباه فى القتال،

فأذن له....

 

فلمّا أسلما و تَلّه للجبین...

صافات/103

 

و معجزه این بود

که خنجر

این بار برید...

 

و عَلّم ءادَمَ الأسماءَ کُلّها...

بقره 31

 

پرسید:

خدایا!

نمی دانم چرا به پنجمین اسم که می رسم...

 

...قالوا أتجعل فيها من يُفسد فيها و يَسفِكُ الدّماء...

بقره 30

 

آه ای ستون سترگ و مهربان کائنات!
چهره ی کبود تو
راز اعتراض ملائک بود...

 

حمیدرضا شکارسری

 

إنّا أنزَلناهُ في لیلَةٍ مُبارَکة...

 

برای ما

مبارک امشب است

که قرآن پایین آمد

و برای بعضی

آن روز مبارک است که قرآن بر نیزه ها بالا رفت...

 

...................

و هذا یوم تبرکت به بنو امیه...

 

و ألَّوِ استَقاموا علیَ الطّریقةِ لَأسقَیناهم ماءاً غَدَقاً...


1. و نزد پدر بازگشت: زخم های بسیار بدو رسیده.

گفت ای پدر، تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب از من ببرد. شربت آبی هست تا بر دشمن قوت یابم؟...

.

.

.

2.... به بانگ بلند گفت ای پدر!

این جد من پیغمبر است که جامی پر به من نوشانید که دیگر تشنه نشوم و گفت بشتاب! بشتاب! که تو را {نیز} جامی آماده است....



...............

کتاب آه/ صفحه ی 362 و 364

فاینما تولوا فثم وجه الله...

 

این روزها

هر طرف را که نگاه می کنم

تو بالای نیزه ای...

 


هوالذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء

 

دوست داشت چشم هایت را یک جوری نقاشی کند

و توی صدایت یک نازی بگذارد

که وقتی می آیی از بابا اجازه ی میدان رفتن بگیری

یکی یکی موهای بابا سفید شود

و کمرش...

 

..............

فاستأذن أباه و أذن له...

من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه و منهم...

 

بعضی هایشان هستند که شش ماهشان بیشتر نیست...

 

++

فأجاءها المخاض إلی جذع النخلة...فناداها من تحتها ألا تحزنی...

مریم/۲۱،۲۲

 

اما این بار

در شعله ور بود

و او از شدت درد حمل

پناهی جز دیوار نداشت...

 


فاخلع نعلیک إنّک بالواد المقدّس طوی...

طه/۱۲

 

کهنه پیراهنت را هم...

انگشترت را هم...

 

قم اللیل إلّا قلیلاً...إنّ لک فی النهار سَبحاً طویلاً...

مزّمّل

 

امشب زیاد بیدار بمان

امشب قرآن زیاد بخوان

امشب با من زیاد حرف بزن...

 

فردا روز سختی داری حسین!...

 

...یوماً یجعَل الولدان شیباً

مزمل/۱۷

 

عصر عاشورا بود...

اسب ها به خیمه ها نزدیک می شدند...

 

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ .وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ.

قیامت.۸و۹

 

و کنار علقمه قیامت شده بود!

 

نوشته ی : حسینیه ی دل

 

 

 

إن أصبح مائکم غوراً فمَن یأتیکم بماءٍ مَعین

 

باید فرقش را می شکافتید؟

آن آقایی که برایتان چاه می کند و نخلستان هایتان را آباد می کرد...

 

قل لا أسألکم علیه أجراً إلا المودّة فی القربی

 

مودت به محبتی می گویند که ابراز شود

مثلاً با هیزم

مثلاً با غلاف

مثلا با...

 

و بشّر المخبتین

 

الذین اذا ذُکر الله وجلت قلوبهم

صدای قرآن برادر که می آمد

یک گوشه ی دلش پر می کشید

یک گوشه ی دلش فرو می ریخت

از ترس سنگ ها

از ترس خیزران...

و الصابرین علی ما أصابهم

کاروان داشت راهی اسارت می شد

خودش را به گودال رساند

دست برد زیر آن بدن غرق در خون

رو به آسمان کرد:

خدایا می شود این قربانی را از ما قبول کنی؟

و المقیمی الصلوة

و ممّا رزقناهم ینفقون

حج/33 و 34

امام سجاد علیه السلام می گوید:

دیدم عمه ام نماز شبش را نشسته می خواند

آخر سهم غذای خودش را به بچه ها داده بود

 

موقع خداحافظی

برادر نگاهی به چهره ی خواهرش انداخته بود

دیده بود چقدر خواهرش نورانی شده

گفته بود خواهر! یک وقت توی نماز شبت حسین را فراموش نکنی

 

 

و اخرجت الارض أثقالها

 

زلزال/2

بالاخره یک روز زمین زبان باز می کند

قرار نیست آه مولا تا همیشه توی چاه بماند

 

ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون

 

حجر/97

فقط خدا می داند که سینه ی تو از کدام یک بیشتر به تنگ آمد

از نشستن او روی سینه ات

یا بردن نام مادرت با زبان کثیفش...

 

الذین جعلوا القرآن عضین

 

فوَربّک لنسئلنّهم اجمعین

عمّا کانو یعملون

حجر/91،92،93

بالاخره یک روز از آنها پرسیده خواهد شد:

کافی نبود اینکه میان سر و بدنش جدایی انداختید؟

بس نبود این که بدنش را ارباً اربا کردید؟

دیگر چرا اسب هایتان را نعل تازه زدید؟

 

و یؤتون الزّکوة و هم راکعون...

مائده/۵۵

 

با این که جز انگشتر هیچ نشانی برایت باقی نمانده بود

ساربان خوب می دانست

تو فرزند چه کسی هستی...

 

مائده/95

 

یا ایها الذین ءامنوا لاتَقتُلوا الصّید و أنتم حُرُم...مائده/۹۵

 

 

شمشیر بسته بودند زیر لباس احرامشان

که...

 

دخان/4

 

إنّا أنزَلناهُ في لیلَةٍ مُبارَکة...دخان/۴

.

.

.

ولی امان از آن روز نامبارک که دوباره او را بالا بردند...

نیزه ها را می گویم ...

صفین نه؛

کربلا را می گویم ؛

قرآن ناطق را...

.

.

.

حج/72

 

و إذا تُتلی علیهم ءایاتنا بیّنات تعرف في وجوه الذین کفروا المنکر

یکادونَ یَسطونَ بالّذین یتلونَ علیهم ءایاتنا...

 

چهره در هم  می کشند

و به انکار آیات خدا

باخیزران  

 به لب های مبارکت حمله ور می شوند...

وقتی برایشان قرآن تلاوت می کنی...

 

احزاب/21

 

لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة

 

 خانه ی دخترش که می رفت

در می زد

به اهل خانه سلام می داد

.............

لب و دهان حسینش را زیاد می بوسید

گلویش را نیز...

 

 

 

اسرا/9و10

 

و بشّر الذین یعملون الصالحات أنّ لهم أجراً کبیرا

و

أنّ الذین لا یؤمنون بالآخرة أعتدنا لهم عذاباً ألیماً

 

علامه ی طباطبایی  این واو را واو عطف جمله به جمله می داند

 

شاید یعنی

بشارت باد بر مؤمنان که از قاتلین مادرشان انتقام گرفته خواهد شد

 

.................................

جسارتا شاید نیاز به توضیح باشد که وقتی واو عاطفه باشد معنایش این است که خداوند به مومنان بشارت عذاب غیر مومنان را می دهد

 

قصص/25

 

تمشی علی استحیا...

 

حالا فکر کن کوچه هم باریک باشد...

 

قصص/25

 

تمشی علی استحیا...

 

حالا فکر کن یک دستش را هم به دیوار گرفته باشد...

 

مائده/67

 

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ... والله یعصمک من الناس

 

ای رسول من

تو علی علیه السلام را به ولایت و وصایت معرفی کن

ما تو را از فتنه های مردم محافظت می کنیم

بازوی فاطمه هست

نمی گذاریم به تو و رسالتت ضربه ای برسانند

سینه ی دخترت همه ی این ضربه ها را خواهد گرفت ...