من یه عالمه موتوری یادمه...و در ورودی مجلس شما...
من مجمع های غذا یادمه...و پایان مجلس شما...
من صدای آرام و با حیا یادمه...و سکوت خاص مجلس شما...
نام مجلستان نام شما بود...یک ماه رمضان...یک دهه محرم...بازار...مدرسه علوی...
خیلی وقت بود قسمتم نبود ...
اخلاق پدرم را همیشه میستایم...شاگرد شما بوده اند...
از روز پنجم ...
از روز عبدلله ده ساله...
کربلا عطر مدینه میگیرد...پهلوی روضه ها جگر شرحه شرحه میشود...