سرم را تکیه میدهم به سرمای شیشه ومینگرم
تورا میبینم آرامی اشکهایت را که میبینم من هم آرام میشوم
زمین و زمان را خاکستری کرده ای لذت میبرم سرمای این مه آلودگیت هم آرامم میکند
هر چند قدم هایت رو به رفتن است اما رد پای اشکت را دوست دارم و در دل به یادگار خواهم گذاشت
سلام ... سارا جون خیلی قشنگ می نویسی ....
به من هم سر بزن .................. بای
سلام
به قول اخوان پادشاه فصل ها پاییز من هم عاشق پاییزم ولی ...
سلام. ممنونم از لطفتون. خوش باشید انشاالله.
واقعا متشکرم عزیزم مرسی ...همین دلگرمی های شما نوشتن ادامه داستان رو برام شیرین و شیرین تر می کنه ...امیدوارم بقیه اش رو هم دوست داشته باشی ...
سلام
واقعا هم چه خوش است ایام پاییز
من آپم خوشحال می شم به من سری بزنید
بای
سلام ... مرسی که سر زدی .. بای