پروردگارا من به هر "خیرى" که سویم بفرستى سخت محتاجم
فقط...گاهی...چه بسیار خیر که من شر میپندارمش
و جزع میکنم
و تو چه قدر صبوری
چه قدر مهربان
فَلَکَ الحَمدُ عَلی حِلمِکَ بَعدَ عِلمِک
عَلی عَفوِک بَعدَ قُدرَتِک
وَ یَحمِلنی وَ یُجَرِّئُنی عَلی مَعصیتِک
شکر ...دانستی...صبر کردی
با تمام قدرتی که داشتی برای تنبیهم...مرا بخشیدی
ومن
من
جسور شدم از اینهمه خوبی ات...و...آه
هارِبُ مِنکَ اِلَیک
از غضبت به آغوش رحمتت پناه میبرم.
به امن ترین آغوش...به پناه دستانی که به مهربانی گشوده شده...
آنگاه که فرمودی:
کَتَبَ عَلی نَفسِه الرحمة
آرام یافتم.تو را داشتم که مهربانی را بر خویش واجب نموده بودی...
حالا غرقم در این مژده...وحس میکنم آغوش رحمت را که:
یا باسِطَ الیَدَین بِالرَحمَة