نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

شب ارزو

خبرم رسیده امشب که نگار خواهی امد

سر من فدای راهی که سوار خواهی امد

شب ارزوها...

چه زود اسم میگذاریم...

به مثال کودکان..هر انچه را دوست می دا رندمسما میکنند به نامی...

لیله الرغائب...شب ارزوهاوماجرای شیرین ادعونی استجب لکم...

بخوانیدم               اجابتتان کنم                     

چقدر مهمان نوازی...چقدر مهربانی...راستی علام الغیوب میدانی چه قدر دوستت دارم؟...

نظرات 3 + ارسال نظر
بوسه 1386/04/26 ساعت 02:02 http://www.bose.blogsky.com

زیبا نوشته بودید.

زندگی تون زیبا...

خدا نگهدار

چو خوانی بدانی... 1386/04/26 ساعت 17:32

از دست تو رنجیدم و چیزی نگفتم
با دیگرانت دیدم و چیزی نگفتم
کلی سفارش کرده بودی من نفهمم
این نکته را فهمیدم و چیزی نگفتم

من آرزویی نداشتم . حرفی نزدم . شاید خودش بداند چرا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد