نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

عیدی

بنشسته ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا


باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرا

غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرا
ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما

ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر بر هم رود عشق ترا بادا بقا

عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند
صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا

ای عشق خندان همچو گل وی خوش نظر چون عقل کل
خورشید را درکش بجل ای شهسوار هل اتی

امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو
چون نام رویت می برم دل می رود والله ز جا

کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا

گر زنده جانی یابمی من دامنش بر تابمی
ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا

ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا

افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین
خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا

آنکس که بیند روی تو مجنون نگردد کو به کو
سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا

رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بی خبر
ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی

جانها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا

سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده را
الحمدلله گوید آن وین آه و لاحول ولا


ای آفتابی آ مده بر مفلسان ساقی شده
بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا

گل دیده ناگه مر ترا بدریده جان و جامه را
وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا

مقبل ترین و نیک پی در برج زهره کیست نی
زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آ موزد نوا

نیها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر
رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا

بد بی تو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این
دف گفت می زن بر رخم تا روی من یابد بها

این جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست کن
تا آنچه دوشش فوت شد آنرا کند این دم قضا

حیف است ای شاه مهین هشیار کردن این چنین
والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا

یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا

دیوان شمس تبریزی

میگم واسه همین مولانا دل داد ونستاد ها.....

عیدتون مبارک

راستی میدونستید امام جواد(علیه السلام) یکی یک دانه ثامن الحجج(علیه السلام)بودند؟

نظرات 5 + ارسال نظر

با من باش
.
.
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی

غریبه 1386/05/03 ساعت 22:27

سلام.
منم! مهمون ناخونده تو !
همینجا منتظرت هستم !
با من باش!

سلاممممممممممممممممم

برو بچ ژیلا اینااااااااااااا واسه غریبه ها همه کار میکنن سبزی پاک کردن که دیگه کار هر روزشونه (غش)

من از این قالبت خیلی خوشم اومده هااااااااااااااااااا...

من قبلا هااااااااا یه وبلاگ فوق العاده زیبا تو بلاگ اسکای داشتم که بستمش... یادش بخیر....

عید رو هم تبریک می گم بهت...

شاد باشی...

سلاممممممممممممممممم دوباره

چرا نگفتی که لینک منو گذاشتی؟؟؟

یادم بنداز که لینکت رو بزارم تو وبلاگمون... باشه؟؟‌

یادت نره هاااااااااااااااا...

سلامممممممممممممم

همین الان دارم وبلاگت رو به وبلاگم می چبسونم...

لینکت کردم ناز بلا (خنده)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد