دیشب دوباره خواب دیدم
تصویری از یک باغ گیلاس
تو بودی و دشتی اقاقی
شب بو و مریم
عطر گل یاس
تو در لباسی از جنس مهتاب
من
مست دیدار تو بودم
لبخند خورشید بر چهره ات بود...
اما دوباره
چشم و نگاهت جای دگر بود تو در مسیر و
من در کناری
در اوج حسرت
ارامش تو میهمان میکرد بغض گلو را
بر سینه من
بار سفر را بسته بودی
در دستهایت گویی سبد بود
با رنگی از نور
پرسیدم از تو سوی کجایی؟
با خنده بر لب
رفتی و حتا
دیگر ندادی بر من جوابی...