((مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید)):قول حافظ به شب یلدا بود
دی و بهمن بگذشت
اسفند هم...
و خبر از یار
نه آمد و نه شد
عید نوروز تفال آمد
((یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم))
نیش خندی بزدم بر صحفش
گفتمش یا خواجه! من و هم صحبتی یار؟
کدامین؟
چه شده؟...ما را بس؟!...
((من و هم صحبتی اهل ریا))شاید صفت من باشد
لکن
یارم نبود
که مرا فرصت هم صحبتی اش دست دهد
مژده دادی که مسیحا نفسم می آید....
مردم از مرگ خبر لیک نیامد ... هرگز...
حال میگو یی که یارم... با من؟
خواجه... بازیچه شده این دل من؟
این دلم پوسیده..
گر قرار است مسیحانفسی آید و کاری بکند...
هم الان است که باید برسد
هم الان است که باید
بشکافم دل را سقف
و بسازم طرحی نو در فلکش.....
سلاممممممممممم
خوبی؟؟؟
خیلی خستم... واسه این تابستون ۳ تا پروژه دارم... کلافم کرده... مامان اینا میرن مشهد من باید بمونم خونه... اگه بدونی چه قدر دوس دارم منم برم (گریه) واسم دعا کن...
سلام
فقط آمدم
که بگویم هستم !
با من هستی ؟
har ke shod mahrame del dar harame iar bemand
van ke in kar nadanest dar enkar bemand