نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

و بهشت تا ظهور گم شد

بهشت خانه ای بود در زمین...

کوچک...ساده...بی پیرایه...

بهانه های خلقت ساکن آن بودند...

در و دیوارش بوی خدا میداد....

تا...

نامحرمی درش سوزاند...

نامحرمی رخ بانوی بهشت را آزرد....

نامحرمی دست مولای بهشت را بست...

نامحرمی....شد آنچه که نباید....


و...به امر بانو شبی بهشت رفت گوشه ای نا پیدا...


و بهشت تا ظهور گم شد...

دل تنگ اربابم...

علی (ع)را دست بستند...

علی (ع)خیبر شکن را...

فاطمه(س) را سیلی زدند...

فاطمه(س) بضعه منی را...



امشب در خانه ای در مدینه مجلس عزا بر پاست...


زمان:شب...در تاریکی...در سکوت...

مکان:مدینه النبی...مهبط وحی...

نشان:دری نیم سوخته....