نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم
نیلوفرانه...

نیلوفرانه...

الهی!چه بی صدا و چه بی منت می بخشی و من چه حسابگرانه و مغرورانه تسبیح می گویم

اردی بهشت


اوج ناز و کرشمه بهار است...


اگر بهار یاد آور معاد است گویا اردیبهشت مصداق ادخلوها بسلام آمنین است...

غروب

سوم جمادی الثانی غروبی دلگیر دارد

غروبی نیلی

غروبی سرخ...

غروبی تاریک

و بهشت تا ظهور گم شد

بهشت خانه ای بود در زمین...

کوچک...ساده...بی پیرایه...

بهانه های خلقت ساکن آن بودند...

در و دیوارش بوی خدا میداد....

تا...

نامحرمی درش سوزاند...

نامحرمی رخ بانوی بهشت را آزرد....

نامحرمی دست مولای بهشت را بست...

نامحرمی....شد آنچه که نباید....


و...به امر بانو شبی بهشت رفت گوشه ای نا پیدا...


و بهشت تا ظهور گم شد...

دل تنگ اربابم...

علی (ع)را دست بستند...

علی (ع)خیبر شکن را...

فاطمه(س) را سیلی زدند...

فاطمه(س) بضعه منی را...



امشب در خانه ای در مدینه مجلس عزا بر پاست...


زمان:شب...در تاریکی...در سکوت...

مکان:مدینه النبی...مهبط وحی...

نشان:دری نیم سوخته....

میم مثل مادر

برای دختری 4 ساله مادر سنبل همه کمالات است...

رخ مادرش ماه منیر است....

....با کسوفی در کنار چشم شاید

قد مادرش سرو روان است

...اندکی خمیده شاید

آغوشش مهربان ترین دنیاست

...با دشتی لاله شاید

دستانش بال فرشته هاست

...با بازویی شکسته شاید



برای دختر 4 ساله...مادر...امان از دل زینب...